زبانحال حضرت زینب سلاماللهعلیها در کاخ یزید ملعون
اینک زمان، زمان غزلخوانی من است بیتیست این دو خط که به پیشانی من است هان ای یـزید! بـشنو و ابرو گره نزن این میهمانی تو نه... مهمانی من است! غـرّه نـشـو به آنچه سرِ نـیـزه کردهای اینها چـراغهای چـراغـانی من است هفتاد سر از این همه، با من بـرادرند اما دو سر از این همه، قربانی من است نذر من است و از پی احیای دین حق خـونِ دو چـشـم خانۀ بارانی من است ایمن مباد از این همه مشعل، خزان تو تا نـوبت بـهـار گُـلافـشـانـی من است ما را چو آفـتـاب به شامَت کـشاندهای ایـنک زمـان قـافـلـهگـردانی من است |